يكبار كه با ابراهیم صحبت ميكردم گفت: وقتی برای ورزش یا مسابقات کشتی میرفتم همیشه با وضو بودم. هميشه هم قبل از مسابقات کشتی دو رکعت نماز میخواندم.
پرسیدم: " چه نمازی؟! "، گفت:" دو رکعت نماز مستحبي میخوندم و از خدا میخواستم که یه وقت تو مسابقه، حال کسی رو نگیرم. "
اما آنچه که ابراهیم را الگوئی برای تمام دوستانش نمود. دوری ازگناه بود. او به هیچ وجه گرد گناه نمیچرخید. حتی جائی که حرف از گناه زده میشد سریع موضوع را عوض میکرد.
هر وقت هم میدید که بچهها در جمع مشغول غیبت کسی هستند مرتب میگفت : ((صلوات بفرست ))و يا به هر طریقی بحث رو عوض میکرد.
هیچگاه از کسی بد نمیگفت ، مگر به قصد اصلاح کردن، هیچوقت لباس تنگ یا آستین کوتاه نميپوشید .
بارها خودش را به کارهای سخت مشغول میکرد و زمانی هم که علت آن را سؤال میکردیم میگفت: برای نفس آدم،این کارها لازمه.
جعفر جنگروی1 تعریف میکرد که :
یکبار پس از هیئت نشسته بودیم و داشتیم با بچهها حرف میزدیم. ابراهیم توی اتاق دیگه تنها نشسته بود و توی حال خودش بود. وقتی بچهها رفتن.اومدم پیش ابراهیم، هنوز متوجه حضور من نشده بود. باتعجب ديدم هر چند لحظه یکبار سوزنی را به صورتش و به پشت پلک چشمش میزنه. يکدفعه گفتم: "چیکار میکنی داش ابرام ؟!"
انگار تازه متوجه حضور من شده باشه از جا پرید و از حال خودش خارج شد. بعد مكثي كرد و گفت: "هیچی، هیچی، چیزی نیست".
گفتم:"به جون ابرام ولت نمیکنم. بايد بگي برا چی سوزن زدی تو صورتت" مکثی کرد و خیلی آرام مثل آدمهائی که بغض کردهاند گفت: "سزای چشمی که به نامحرم بیفته همینه."
آن زمان نمیفهمیدم که ابراهیم چکار میکنه و این حرفش چه معنی داره. ولی بعدها وقتی تاریخ زندگی بزرگان رو میخوندم. دیدم که اونها برای جلوگیری از آلوده شدن به گناه چنین تنبیههائی برای خودشوان داشتهاند.
از ديگر صفات برجسته شخصيت او اين بود كه از صحبت كردن با نامحرم بسيار گريزان بود . اگر ميخواست با زني نامحرم ،حتي از بستگان صحبت كند به هيچ وجه سرش را بالا نميگرفت وبه قول دوستانش :
ابراهيم به زن نامحرم آلرژي داشت! و چه زيبا گفت امام محمد باقر(ع) كه: "سخن گفتن با زنان نامحرم از تيرهاي شيطان است"