خمس
از علمائي كه ابراهيم به او ارادت خاصي داشت مرحوم حاج آقا هرندي بود.اين عالم بزرگوار غير از ساعات نماز مشغول شغل پارچه فروشي بود. سال 61 يكروز به همراه ابراهيم خدمت حاج آقا رفتيم واز حاج آقا پارچه به اندازه دو دست پيراهن گرفت. دو هفته بعد موقع نماز ديدم كه ابراهيم آمده مسجد و رفته پيش حاجي، من هم سريع رفتم ببينم چي شده. ابراهيم مشغول حساب سال بود و داشت خمس اموالش رو حساب ميكرد. از اونجائي كه ميدونستم او براي خودش چيزي نگه نميداره تعجب كردم كه ميخواد خمس چه چيزي رو حساب كنه. حاج آقا حساب سال رو انجام داد وگفت 400 تومان خمس شما ميشه. بعد ادامه داد: من با اجازهاي كه از آقايون مراجع دارم وبا شناختي كه از شما دارم اون رو ميبخشم. اما ابراهيم اصرار داشت كه اين واجب ديني رو پرداخت كنه. و بالاخره خمس رو پرداخت كرد. كار ابراهيم مرا به ياد حديثي از امام صادق(ع) انداخت كه ميفرمايد: كسي كه حق خداوند(مانند خمس)را نپردازد دو برابر آن را در راه باطل صرف خواهد كرد.(آثارالصادقين ج5ص466) بعداز نماز با ابراهيم به مغازه حاج آقا رفتيم و به حاجي گفت : "دو تا پارچه پيراهني مثل دفعه قبل ميخوام."حاجي با تعجب نگاهي كرد وگفت:" پسرم تو تازه از من پارچه گرفتي، اينها پارچه دولتيه، ما هم اجازه نداريم بيش از اندازه به كسي پارچه بديم." ابراهيم چيزي نگفت، ولي من كه ميدانستم قضيه چيست گفتم:"آخه پدرجان اين آقا ابراهيم پيراهنهاي قبلي رو انفاق كرده. بعضي از بچههاي زورخونه هستن كه لباس آستين كوتاه ميپوشن يا وضع ماليشون خوب نيست . ابراهيم براي همين پيراهن رو به اونها ميده. "حاجي در حالي كه با تعجب به حرفاي من گوش ميكرد. يه نگاه عميق تو صورت ابراهيم انداخت وگفت :"اين دفعه براي خودت پارچه رو ميبُرم. حق نداري به كسي ببخشي، هركسي كه خواست بفرستش اينجا ."